امروز دانشگاه بودم،رفتم امتحان بدم، امتحان کنترل پروژه.
به اندازه ای که خونده بودم بد نبود.
دیشب به جای درس خوندن نشسته بودم فیلم "خاطرات یک خون آشام " رو میدیدم.
تا ساعت 1 بیدار بودم بعدم که هرچی چشمامو میبستم یاد قیافه ترسناکشون میوفتادم. بالاخره با هزار بدبختی خوابم برد.
ساعت 4 بیدار شدم چند صفحه ی باقی مونده رو بخونم ، دیدم حسش نیست برای همینم فقط فرمولاشو روی یه تیکه کاغذ نوشتم (البته اصلا ازش استفاده نکردم اما بدون تقلب تو آستینم اموراتم نمیگذره).
استاده بنده خدا هردفه زل میزد به من، حتما پیش خودش میگفته انقد حافظم ضعیف شده که تو کلاس 10 نفری اینو یادم نمیاد!؟
اگه کسی سرکی به وبلاگم زد یه دعای پاس ترم برامون بخونه که دیگه راحت بشم از شر این دانشگاه ، اگه خدا بخواد ترم آخرم..
همه باهم دست به دعا برمیداریم :
الهی ادرکنی پاساً ترمی بالنمراتِ دهی وگاهِ دوازدهی والحفظ من مشروطی والغوِ امتحانی برحمهِ
الهی آمین.