دیروز با مریم رفتیم بیرون کلی پیاده رفتیم
وقتی باهمیم mp4 رو روشن میکنم و یه گوشی هندزفری تو گوش منه و اون یکی تو گوش مریم.
از اون قسمتش که همه چپ چپ نگاه میکنن بیشتر خوشم میاد
خوب وقتی دو نفر دارن با هم قدم میزنن نمیشه که هرکودوم ساز خودشونو بزنن، باید هردوتاییمون یه آهنگو گوش بدیم ولی نمیدونم چرا انقدر برای مردم عجیبه!
یه پسره که سه ساعت تو نخ این هندزفریه بود و هی می گفت : دونفر یه هندزفری استفاده میکنن!
بنده خدا تا چند ساعت تو شوک بود و پیش خودش فکر میکرد چه کشف بزرگی انجام داده
خیلی دلم براش سوخت. خدا نصیب نکنه.
مغازه ها هیچی نداشتند که خوشمون بیاد اگه هم خوشمون میومد جیبمون خوشش نمیومد.
چندروز دیگه تولد خواهرمه و موندم چی براش بخرم که هم اون خوشش بیاد و هم خدا راضی باشه (جیبم....)
نمیدونم چرا همیشه وقتی نزدیک تولد یکی میشه این جیب ما سر ناسازگاری میذاره.(جمله بندیم درست بود؟)
تو این وبلاگم که پرنده پر نمیزنه حداقل 4 نفر نظر بدن که چی بخرم براش.
آخرین دقیقه های ساعت کاری دیگه به زور سرمو رو گردنم نگه میدارم ، از بس لوچ میشم تو مانیتور و هی کج و کوله میشم ، چشم درد و گردن درد میگیرم.
وای خدا کی 4:30 میشه بریم با اون یکی مریم بیرون یکم مغازه ها رو نگاه کنیم.
به مریم گفتم اگه دختر خوبی باشه بازم میبرمش مغازه ها رو نگاه کنه دیگه الان وقتش شده به قولم عمل کنم
مامانم تو خونه تنهاست، یکم عذاب وجدان دارم که اون تنهائه و من دنبال گشت و گذار اما این روزا وجدانو سر کشیدم یه آبم روش (ضرب المثلش همین بود دیگه؟)
برم اونور بگم مریم 4 تا مشت بزنه تو کمرم بلکم صاف شم زشته، تو خیابون کج و کوله نباشم.
خسته نباشم.
تا فردا...
دیگه موقع ناهاره و مخم اصلا نمیکشه دارم لحظه شماری میکنم زنگ بزنن بگن وقت ناهار.
آخه اینجا یه روز در میون اول خانوما میرن ناهار بعد آقایون، امروزم روز ماست!
خوب خیلی از مخم کار کشیدم و گشنم شده خوووب
حالا غذا چی هست ؟ بعد از ناهار بهتون میگم
_________________________________________________________________
ناهار شنیسل مرغ بود یعنی، ولی یه دور با تریلی از روش رد شده بودن
داشتم به این فکر میکردم چرا با اینکه اکثر سایتهای شبکه های اجتماعی ف ی ... ت ر شدند، بازم آیکن این سایتها جزء لاینفک دیزاین اصلی سایتهاست!
من که به شخصه تاحالا هیچ سایتی رو توی این شبکه ها share نکردم .
یعنی کسی هم پیدا میشه انقدر بیکار باشه که سایتارو share کنه؟؟؟
اگه ف ی...ت ر نبودند شااااید اما کی حالشو داره دوساعت وی پی کانکت کنه و .... اووووووووووه خیلی سخته خداییش.
چندروز پیش یکی از مشتری ها زنگ زد شرکت و با توپ پر باهام صحبت کرد که چرا این قسمت از سایت ....
منم خیلی خونسرد جوابشو دادم یه جورایی بهش برخورد اما دفه بعد که زنگ زد تو هر کلمش هزارتا ببخشید و معذرت میخوام بود!
یکی دو روز بعد اومد شرکت و به مدیر بخش گفته بود که میخواد منو ببینه خلاصه منم رفتم سلام و احوال پرسی کردم ، طبق معمول خیلی بی تفاوت.
نگو این رفته پیش رئیس شرکت گفته خانم ... خیلی بیحال پشت تلفن حرف میزنه و برای مشتری مداری خوب نیست ! معلومه حسابی از دستم شاکی بوده.
مدیر بخش هم به من چیزی نگفت تا اینکه فرداش خیلی اتفاقی از دهنش پرید و منم دود از سرم بلند شد و گفتم چه معنی میده مشتری به خودش اجازه بده بیاد اظهار نظر کنه!!!!!
فرمودند : خوب مشتریه دیگه!
منم گفتم مشتریه که مشتریه وقتی بد حرف میزنه نباید انتظار داشته باشه باهاش خوب حرف بزنیم.
خلاصه....
برام جالبه که چرا شرکتا با هر ترفندی شده میخوان مشتری رو نگه دارن اما یه لحظه به این فکر نمیکنن که منه کارمند یه درجه دیگه از محیط کارم زده شدم؟ بالاخره هرچی محیط کارم رو بیشتر دوست داشته باشم احساس مسئولیت بیشتری نسبت به کارها دارم.