خستگی

چشمامو از خستگی و درد بزور باز نگه داشتم .سرم از درد داره منفجر میشه. خوابم میاد اما دلم نمیخواد بخوابم.

میخوام خودمو زجر بدم ، دلــــــــــــــم میخواد ! کیف میکنم که یه آدم بیمصرفو زجر میدم.

صبح تا شب برم سرکار جون بکنم که چی بشه؟ به کجا میرسم؟ داشتم حساب میکردم  با این اوضاع اقتصادی ده سال دیگه همین موقع (وقتی 34 سالم بشه!) شــــــــــاید بتونم به هدفی که دارم برسم که میخوام تو اون سن صد سال سیاه نرسم.

من تا جوونم میخوام به آرزوهام برسم سر پیری به چه دردم میخوره؟

میخوام تا سحر بیدار بمونم و بعد از سحری بخوابم (مثل یکی از دوستام!!)

روزای اول ماه رمضون خیلی سخت گذشت اما بعدش با خودم گفتم حالا فرض کن یه ماه بیشتر غذا ریختی تو این خندق بلا ، چی بهت اضافه میشه ؟

وقتی روزه میگیرم حس خوبی دارم و توهم "آدم خوب بودن" ورم میداره ، حداقل واسه این یک ماه !


نظرات 2 + ارسال نظر
sara جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ق.ظ

نا امیدی هنر نیست ، هنرمندباش بچه

عزیزمی

آبتین جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:06 ق.ظ http://foshar.blogsky.com

منم کل ماه رمضون رو تا سحر بیدارم

منم اگه مجبور نبودم صبح برم سرکار ترجیح میدادم بیدار بمونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد