آخرین دقیقه های امروز

آخرین دقیقه های ساعت کاری دیگه به زور سرمو رو گردنم نگه میدارم ، از بس لوچ میشم تو مانیتور و هی کج و کوله میشم ، چشم درد و گردن درد میگیرم.

وای خدا کی 4:30 میشه بریم با اون یکی مریم بیرون یکم مغازه ها رو نگاه کنیم.

به مریم گفتم اگه دختر خوبی باشه بازم میبرمش مغازه ها رو نگاه کنه دیگه الان وقتش شده به قولم عمل کنم 

مامانم تو خونه تنهاست، یکم عذاب وجدان دارم که اون تنهائه و من دنبال گشت و گذار اما این روزا وجدانو سر کشیدم یه آبم روش (ضرب المثلش همین بود دیگه؟)

برم اونور بگم مریم 4 تا مشت بزنه تو کمرم بلکم صاف شم زشته، تو خیابون کج و کوله نباشم.

خسته نباشم.

تا فردا...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد