دیروز!

دیروز با مریم رفتیم بیرون کلی پیاده رفتیم

 وقتی باهمیم mp4 رو روشن میکنم و یه گوشی هندزفری تو گوش منه و اون یکی تو گوش مریم.

از اون قسمتش که همه چپ چپ نگاه میکنن بیشتر خوشم میاد 

خوب وقتی دو نفر دارن با هم قدم میزنن نمیشه که هرکودوم ساز خودشونو بزنن، باید هردوتاییمون یه آهنگو گوش بدیم ولی نمیدونم چرا انقدر برای مردم عجیبه!

یه پسره که سه ساعت تو نخ این هندزفریه بود و هی می گفت : دونفر یه هندزفری استفاده میکنن!

بنده خدا تا چند ساعت تو شوک بود و  پیش خودش فکر میکرد چه کشف بزرگی انجام داده 

خیلی دلم براش سوخت. خدا نصیب نکنه.


مغازه ها هیچی نداشتند که خوشمون بیاد اگه هم خوشمون میومد جیبمون خوشش نمیومد.

چندروز دیگه تولد خواهرمه و موندم چی براش بخرم که هم اون خوشش بیاد و هم خدا راضی باشه (جیبم....)

نمیدونم چرا همیشه وقتی نزدیک تولد یکی میشه این جیب ما سر ناسازگاری میذاره.(جمله بندیم درست بود؟)

تو این وبلاگم که پرنده پر نمیزنه حداقل 4 نفر نظر بدن که چی بخرم براش.




نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 ب.ظ

من نظرم را حضورا رسوندم خدمتتون مریم خانم.

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
واقعا انتظار دارین نظر بدیم
درحالی که سلیقه که هیچ حتی از سن خواهرتون هم خبر نداریم؟!

ببخشید راست میگید
34 ساله میشه، متاهل
اما دیگه فهمیدم چی براش بگیرم، خودش یه لباس دیده دوست داشته براش میخرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد